نقد آثار منصور هاشمی خراسانی

پایگاه نشر نقدهای مردم بر آثار علامه منصور هاشمی خراسانی و مکتب بازگشت به اسلام و بررسی آن‌ها

نقد آثار منصور هاشمی خراسانی

پایگاه نشر نقدهای مردم بر آثار علامه منصور هاشمی خراسانی و مکتب بازگشت به اسلام و بررسی آن‌ها

بسم الله الرحمن الرحیم.
ان شاء الله در این پایگاه به انتشار نقدهای مردم درباره‌ی آثار و اندیشه‌های حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی و کتاب بازگشت به اسلام و بررسی آن‌ها توسط دفتر حفظ و نشر آثار ایشان خواهیم پرداخت.

لطفا نقد شماره 6 معیار و موانع شناخت با موضوع «جهل و تقلید» در پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، ثبت شده توسّط «رضا راضی» در تاریخ 10 مهر 1395 و بررسی آن را مطالعه بفرمایید.


با تشکر از جواب‌های بسیار عالی و متقن شما

چطور ایشان جهل را فقدان علم و عدمی می‌داند؟ اگر جهل به معنای عدم علم است و فقدان به معنای عدم است چگونه عدم مانع محسوب می‌شود؟ آیا عدم می‌تواند مانع باشد؟ برخی معتقدند جهل مانند علم خلق شده است (اصول کافی). برخی خیر و شر را وجودی می‌دانند، اما فلاسفه شرور را عدمی می‌دانند.

پاسخ به نقد شماره: 6 تاریخ پاسخ به نقد:

حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی در کتاب شریف «بازگشت به اسلام» (ص32)، «جهل» را به معنای «فقدان علم» و «مهم‌ترین مانع، بلکه اصل همه‌ی موانع شناخت» دانسته و فرموده است: «نسبت آن با شناخت، مانند نسبت چیزی با ضدّ خود است» و این حقیقتی برخاسته از لغت و برخاسته از کتاب خداوند است؛ چنانکه خلیل بن أحمد (العین، ج3، ص390) و ابن منظور (لسان العرب، ج11، ص129) آن را «نقیض العلم» و جوهری (الصحاح، ج4، ص1663) و طریحی (مجمع البحرین، ج5، ص345) آن را «خلاف العلم» و برخی دیگر (زبیدی، تاج العروس، ج14، ص129) آن را ضدّ علم دانسته‌اند. هر چند گاهی بر حالتی وجودی مانند اعتقاد یا عمل به خلاف حق نیز «جهل» اطلاق می‌شود، به اعتبار اینکه از «عدم علم به حق» بر می‌خیزد و اطلاق سبب بر مسبّب از باب مجاز جایز است؛ چنانکه راغب اصفهانی اصل معنای «جهل» را «خُلوُّ النَّفسِ مِنَ العلم»؛ «خالی بودن نفس از علم» دانسته و دو معنای دیگر را به عنوان فرع بر آن ذکر کرده است: یکی «اعتقادُ الشّیءِ بِخلافِ ما هُوَ علیه»؛ «اعتقاد به چیزی بر خلاف چیزی که هست» و دیگری «فِعلُ الشّیءِ بِخلافِ ما حقُّهُ أن یُفعَلَ، سواءٌ اعتَقَدَ فیهِ اعتقاداً صَحیحاً أو فاسِداً»؛ «انجام چیزی بر خلاف چیزی که سزاوار است انجام شود، خواه درباره‌ی آن اعتقاد صحیحی داشته باشد و خواه اعتقاد فاسدی» (نگاه کنید به: مفردات ألفاظ القرآن، ص209). وانگهی تردیدی نیست که عدم علم به یک چیز می‌تواند مانع از علم به چیزی دیگر باشد؛ چراکه برای علم به یک چیز، علم به مفهوم و مصداق آن به منزله‌ی کبرا و صغرای قیاس ضروری است و تبعاً عدم علم به یکی از دو مقدّمه، مانع از علم به نتیجه می‌شود؛ همچنانکه عدم علم به حق، می‌تواند مانع از عمل به آن باشد؛ چراکه عمل به حق بدون علم به آن ممکن نیست و این برای «مانع» نامیدن «فقدان علم» کافی است، اگرچه جنبه‌ی عدمی داشته باشد؛ زیرا عدم چیزی که وجود آن برای وجود چیزی ضروری است و وجود چیزی که عدم آن برای وجود چیزی ضروری است، هر دو به عدم آن می‌انجامند و معنای «مانع»، چیزی جز این نیست. از این رو، در کتاب خداوند که «بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ» (شعراء/ 195)؛ «به زبان عربی گویا» نازل شده نیز «فقدان علم» مانع شناخت حق و عمل به آن دانسته شده و به عنوان نمونه آمده است: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ۝ قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ» (بقره/ 31 و 32)؛ «و همه‌ی نام‌ها را به آدم تعلیم داد و سپس آن‌ها را بر فرشتگان عرضه نمود، پس فرمود: من را از نام‌های آن‌ها خبر دهید اگر راست می‌گویید! گفتند: تو منزّهی! برای ما علمی نیست مگر چیزی که تو به ما تعلیم دادی» و آمده است: «هَا أَنْتُمْ هَٰؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِیمَا لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ ۚ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (آل عمران/ 66)؛ «باری شما کسانی هستید که درباره‌ی چیزی که به آن علم دارید گفت‌وگو کردید، پس چرا درباره‌ی چیزی گفت‌وگو می‌کنید که به آن علمی ندارید؟! و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید» و آمده است: «مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ ۚ» (نساء/ 157)؛ «آنان را به آن علمی نیست مگر پیروی از ظن» و آمده است: «قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا ۖ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ» (أنعام/ 148)؛ «بگو آیا نزد شما علمی هست که آن را برای ما بیرون آورید؟! شما جز از ظن پیروی نمی‌کنید و جز تخمین نمی‌زنید» و آمده است: «فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ۝ قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ ۖ» (هود/ 46 و 47)؛ «پس از من چیزی که به آن علمی نداری نخواه، من تو را پند می‌دهم که مبادا از جاهلان باشی! گفت: پروردگارا! من به تو پناه می‌آورم که از تو چیزی بخواهم که به آن علمی ندارم» و آمده است: «وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۚ» (إسراء/ 36)؛ «و از چیزی که به آن علمی نداری پیروی نکن» و آمده است: «وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا» (طه/ 114)؛ «و بگو پروردگارا! بر علمم بیفزا» و آمده است: «وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» (إسراء/ 85)؛ «و از علم جز اندکی داده نشده‌اید» و آمده است: «مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ ۚ» (کهف/ 5)؛ «نه آنان و نه پدرانشان را به آن علمی نیست» و آمده است: «یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا» (مریم/ 43)؛ «ای پدرم! من را از علم چیزی آمده که تو را نیامده است، پس از من پیروی کن تا تو را به راهی راست هدایت کنم» و آمده است: «وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ ۗ» (حج/ 71)؛ «و جز خداوند چیزی را می‌پرستند که برای آن حجّتی نازل نکرده و چیزی را که برایشان به آن علمی نیست» و آمده است: «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُمْ مَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ» (نور/ 15)؛ «هنگامی که آن را از زبان یکدیگر می‌گرفتید و با دهان‌هاتان چیزی می‌گفتید که شما را به آن علمی نبود» و آمده است: «بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ ۚ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْهَا ۖ بَلْ هُمْ مِنْهَا عَمُونَ» (نمل/ 66)؛ «بلکه علم آنان از آخرت فرو مانده است، بلکه آنان از آن در شکّی هستند، بلکه آنان درباره‌ی آن نابینا هستند» و آمده است: «وَإِنْ جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا ۚ» (عنکبوت/ 8)؛ «و اگر آن دو بر تو فشار آوردند تا برای من چیزی را شریک سازی که به آن علمی نداری از آن دو اطاعت نکن» و آمده است: «کَذَٰلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» (روم/ 59)؛ «این گونه خداوند بر دل‌های کسانی که علم ندارند مهر می‌نهد» و آمده است: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ» (زمر/ 9)؛ «بگو آیا کسانی که علم دارند و کسانی که علم ندارند برابرند؟! تنها خردمندان پند می‌گیرند» و آمده است: «مَا لَهُمْ بِذَٰلِکَ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ» (زخرف/ 20)؛ «آنان را به آن علمی نیست، آنان جز حدس نمی‌زنند» و آمده است: «وَمَا لَهُمْ بِذَٰلِکَ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» (جاثیه/ 24)؛ «آنان را به آن علمی نیست، آنان تنها گمان می‌برند» و آمده است: «ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِنْ قَبْلِ هَٰذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» (أحقاف/ 4)؛ «برای من کتابی پیش از این یا اثری از علم بیاورید اگر راست می‌گویید» و آمده است: «ذَٰلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ ۚ» (نجم/ 30)؛ «آن حدّ اکثر علم آنان است».

از اینجا دانسته می‌شود که «جهل» جنبه‌ی عدمی دارد و به معنای «فقدان علم» است، ولی این به معنای آن نیست که مخلوق خداوند شمرده نمی‌شود؛ چراکه «جهل» نیز مانند «علم» مخلوقی از مخلوقات اوست، با این تفاوت که خلقت آن به تعبیر علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، «خلقت ظلّیّه» است؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت:

«قُلْتُ لِلْمَنْصُورِ: إِنّا رُوِینا عَنْ آبائِکَ أَنَّ ٱللّهَ خَلَقَ ٱلْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ کَما خَلَقَ ٱلْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ! قالَ: هُوَ کَما رُوِیتُمْ وَلٰکِنَّهُ خَلَقَ ٱلْجَهْلَ خِلْقَةً ظِلِّیَّةً وَ جَعَلَ ٱلظُّلُماتِ وَ ٱلنُّورَ! قُلْتُ: فَسِّرْ لِی جُعِلْتُ فِداکَ! قالَ: ما خَلَقَ ٱللّهُ شَیْئاً إِلّا وَ خَلَقَ مَعَهُ ضِدَّهُ بِمَنْزِلَةِ ظِلِّهِ وَ لَوْ لا ذٰلِکَ لَما خُلِقَ شَیْءٌ وَ ذٰلِکَ قَوْلُهُ تَعالیٰ: «وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ ۩»! أَلا تَریٰ أَنَّکَ تَبْنِی حائِطاً فَیَکُونُ لَهُ ظِلٌّ لَنْ یَزُولَ حَتّیٰ تَهْدِمَ ٱلْحائِطَ؟! فَإِنَّ ٱلظِّلَّ مَخْلُوقٌ غَیْرُ ٱلْحائِطِ خَلَقْتَهُ إِذْ خَلَقْتَ ٱلْحائِطَ وَ لا وُجُودَ لَهُ إِلّا فِی وُجُودِ ٱلْحائِطِ وَ کَذٰلِکَ ٱلْجَهْلُ فَإِنَّهُ مَخْلُوقٌ غَیْرُ ٱلْعَقْلِ خَلَقَهُ ٱللّهُ إِذْ خَلَقَ ٱلْعَقْلَ بِمَنْزِلَةِ ظِلِّهِ وَ لا یَکُونُ عَقْلٌ إِلّا وَ مَعَهُ جَهْلٌ یُضادُّهُ وَ لا یَکُونُ یَمِینٌ إِلّا وَ مَعَهُ شِمالٌ وَ ذٰلِکَ قَوْلُ ٱللّهِ تَعالیٰ: «أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَىٰ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ» أَیْ مَجْبُورُونَ! أَفَهِمْتَ یا فُلانُ؟! قُلْتُ: نَعَمْ جَعَلَنِیَ ٱللّهُ فِداکَ!»؛ «به جناب منصور گفتم: برای ما از پدران شما روایت شده است که خداوند جهل و لشکر آن را آفرید همان طور که عقل و لشکر آن را آفرید! فرمود: آن همان طور است که برایتان روایت شده است، ولی او جهل را با خلقت ظلّیّه آفرید و تاریکی و نور را قرار داد! گفتم: برایم تفسیر کنید فدایتان شوم! فرمود: خداوند چیزی را نیافرید مگر اینکه با آن (یعنی به تبع آن) ضدّ آن را به منزله‌ی سایه‌ی آن (یعنی لازم آن) آفرید و اگر این نبود چیزی آفریده نمی‌شد و این سخن اوست که فرموده است: <و برای خداوند سجده می‌کند هر چیزی که در آسمان‌ها و زمین است خواسته و ناخواسته و سایه‌های آن‌ها در صبح و شام> (رعد/ 15)! آیا نمی‌بینی که تو دیواری را بنا می‌کنی، پس برای آن سایه‌ای پدید می‌آید که هرگز از بین نمی‌رود تا آن گاه که دیوار را نابود کنی؟! پس سایه مخلوقی غیر از دیوار است که آن را با خلقت دیوار خلق کرده‌ای و وجودی برای آن جز در وجود دیوار نیست! جهل نیز مانند آن است؛ چراکه آن مخلوقی غیر از عقل است که خداوند چون عقل را خلق کرد آن را به منزله‌ی سایه‌اش آفرید و (با این وصف،) عقلی نیست مگر اینکه به همراه آن جهلی باشد که با آن ضدّیّت دارد و راستی نیست مگر اینکه به همراه آن چپی باشد و این سخن خداوند بلندمرتبه است که فرموده است: <آیا به هر چیزی که خداوند آفریده است نمی‌نگرند که سایه‌هاشان از راست و چپ حرکت می‌کنند سجده‌کنان برای خداوند در حالی که خوار هستند> (نحل/ 48) یعنی مجبور هستند! آیا فهمیدی ای فلانی؟! گفتم: آری، خداوند من را به فدای شما گرداند»!

خداوند این عالم عظیم الشّأن و معلّم مهربان را برای امّت اسلام حفظ فرماید، تا با تعلیمات نورانی‌اش برای «بازگشت به اسلام» و قیام به عدالت در جهان تربیت شوند.

دفتر حفظ و نشر آثار منصور هاشمی خراسانی؛ بخش بررسی نقدها
تعلیق شماره: 1
نویسنده‌ی تعلیق: طاهریان
تاریخ تعلیق: 1395/7/15

در پاسخ به نقد شماره‌ی 59 فرمودید که «عدم علم» به یک چیز می‌تواند مانع از علم به چیزی دیگر یا عمل به آن باشد. لطفاً برای امثال این جانب که دقّت کمتری داریم بیشتر توضیح دهید که چگونه یک چیز عدمی می‌تواند اثری وجودی داشته باشد؟ مگر معدوم می‌تواند سبب وجود چیزی شود؟! همچنین، در رابطه با فرمایش عمیق حضرت علامه بیشتر توضیح دهید که از چه جهت ایشان یک چیز عدمی را مخلوق خدا دانسته‌اند؟ مگر مخلوق خدا نباید وجود داشته باشد؟ البته فرمایش این عالم بزرگ برای ما فصل الخطاب است و ما تنها می‌خواهیم با فهم بهتر و بیشتر آن به آیه‌ی «و قل ربّ زدنی علماً» عمل کنیم.

با تشکّر

پاسخ به تعلیق: 1 تاریخ پاسخ به تعلیق: 1395/7/16

لطفاً با دقّت بیشتر به توضیحات زیر توجّه فرمایید:

1 . روشن است که عدم چیزی نمی‌تواند سبب وجود چیزی باشد؛ چنانکه خداوند فرموده است: «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ» (طور/ 35)؛ «یا از هیچ چیز خلق شده‌اند یا خودشان خالق هستند؟!»، ولی می‌تواند سبب عدم چیزی باشد، به این معنا که سبب وجود آن نباشد؛ با توجّه به اینکه وجود معلول بدون علّت ممکن نیست و تبعاً عدم علّت مانع از وجود معلول می‌شود، هر چند این مانع شدن یک اثر وجودی نیست؛ چراکه معلول بدون علّت وجود ندارد، بلکه معدوم است و با این وصف، عدم علّت تنها آن را در عدم وا می‌گذارد، به این معنا که امکان وجود را از آن سلب می‌کند. بنابراین، مانعیّت «عدم علم» برای شناخت حق و عمل به آن، یک «مانعیّت سلبی» است نه ایجابی و مراد از آن چیزی جز این نیست که شناخت حق و عمل به آن بدون «علم» ممتنع است؛ چراکه «علم» به مثابه‌ی یک چیز وجودی، علّت شناخت حق و عمل به آن است و «عدم علم» به مثابه‌ی یک چیز عدمی نمی‌تواند علّت شناخت حق و عمل به آن شود و قهراً شناخت حق و عمل به آن در «عدم علم» حاصل نمی‌شود. بنابراین، «عدم علم» مانع شناخت حق و عمل به آن شمرده می‌شود؛ چراکه «علم» علّت شناخت حق و عمل به آن است و وجود معلول بدون علّتش ممتنع است.

2 . «جهل» به معنای عدم علم، اگر چه «وجود عینی» ندارد، ولی «وجود ظلّی» دارد و همین برای مخلوق دانستن آن کافی است. به بیان دیگر، اگر چه «جهل» چیزی جز «عدم علم» نیست، ولی وجود علم به عدم آن واقعیّت بخشیده و وجود علم مخلوق خداوند است و تبعاً عدم آن نیز مخلوق او شمرده می‌شود. از این رو، در روایت مشهوری از امامان اهل بیت و در گفتار مذکور از حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی آمده که خداوند «جهل» را به همراه «عقل» آفریده است و مراد از آن چیزی جز این نیست که با آفرینش «عقل» به «جهل» مفهوم بخشیده است؛ زیرا «جهل» چیزی جز «عدم علم» نیست و با این وصف، آفرینش «عقل» به مثابه‌ی نیرو و ابزار «علم»، به معنای آفرینش «جهل» بوده است، هر چند آفرینشی تبعی و التزامی مانند سایه، نه آفرینشی اصلی و عینی مانند جسم؛ با توجّه به اینکه اگر عقلی نبود، علمی هم نبود و اگر علمی نبود، جهلی هم نبود؛ زیرا جهل هنگامی مفهوم دارد که علمی وجود داشته باشد و با این وصف، خالق هر دو -بالضّروره- یکی است، بر خلاف پندار ثنویّه که خالق یکی را خداوند و خالق دیگری را شیطان می‌دانند. البته این قاعده، اختصاصی به «علم» و «جهل» ندارد و در مورد همه‌ی اضداد صادق است؛ چنانکه خداوند به عنوان نمونه فرموده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ۖ» (أنعام/ 1)؛ «ستایش برای خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را خلق کرد و تاریکی و نور را قرار داد» و فرموده است: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ» (ملک/ 2)؛ «کسی که مرگ و زندگی را خلق کرد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید» و فرموده است: «وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ» (أنبیاء/ 33)؛ «و او کسی است که شب و روز را خلق کرد» و فرموده است: «وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِکَ ۚ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ فَمَالِ هَٰؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا» (نساء/ 78)؛ «و اگر خوشایندی به آنان رسد گویند که این از نزد خداوند است و اگر ناخوشایندی به آنان رسد گویند که این از نزد توست، بگو هر دو از نزد خداوند است، پس این قوم را چه می‌شود که نزدیک نیست سخنی را دریابند؟!»، در حالی که نور، زندگی، روز و خوشایند چیزهایی وجودی و تاریکی، مرگ، شب و ناخوشایند چیزهایی عدمی هستند و از اینجا دانسته می‌شود که خلقت خداوند گاهی با إعطای چیزی ممکن روی می‌دهد و گاهی با سلب چیزی ممکن و در هر دو حال، خلقت او شمرده می‌شود؛ همچنانکه میان «عدمی» و «معدوم» فرق است و «چیزهای عدمی» به معنای «چیزهای معدوم» نیستند؛ با توجّه به اینکه «چیزهای عدمی» به چیزهایی گفته می‌شود که ضدّ آن‌ها «وجود عینی» دارد و آن‌ها نیز به تبع ضدّشان از «وجود ظلّی» برخوردارند، مانند «جهل» که به تبع «علم» وجود دارد و «تاریکی» که به تبع «نور» وجود دارد و «شب» که به تبع «روز» وجود دارد و «مرگ» که به تبع «زندگی» وجود دارد و «ناخوشی» که به تبع «خوشی» وجود دارد و «کوری» که به تبع «بینایی» وجود دارد، در حالی که «چیزهای معدوم» به چیزهایی گفته می‌شود که ضدّ آن‌ها نیز «وجود عینی» ندارد و تبعاً هیچ وجودی برای آن‌ها متصوّر نیست، مانند جهل، تاریکی، شب، مرگ، ناخوشی و کوری پیش از وجود علم، نور، روز، زندگی، خوشی و بینایی در جهان.

آری، خداوند «عدم علم» را به تبع علم خلق کرده و حالت اولیّه‌ی بندگانش قرار داده، ولی اسباب لازم برای رسیدن آنان به علم را نیز آفریده و آنان را به کاربردشان فرمان داده است تا از تاریکی جهل به نور علم بیرون آیند؛ چنانکه فرموده است: «وَاللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ۙ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (نحل/ 78)؛ «و خداوند شما را از شکم‌های مادرانتان بیرون آورد در حالی که به چیزی علم نداشتید و برای شما شنوایی و دیدگان و عقل‌ها قرار داد، باشد که شکر گزارید»! با این وصف، دچار شدن آنان به تبعات «عدم علم» مانند ضلالت و هلاکت، به سبب چیزی است که دست‌های خودشان پیش فرستاده است و خداوند ظلم کننده‌ی به آنان نیست؛ چنانکه فرموده است: «ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ» (آل عمران/ 182)؛ «آن به سبب چیزی است که دست‌هاتان پیش فرستاده است و خداوند ظلم کننده‌ی به بندگان نیست» و فرموده است: «وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَٰکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (آل عمران/ 117)؛ «و خداوند به آنان ظلم نکرد، ولی آنان به خودشان ظلم می‌کنند»، هر چند ضلالت و هلاکت آنان مانند «جهل» مخلوق خداوند است و از این حیث به او نسبت داده می‌شود؛ چنانکه فرموده است: «وَیُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ ۚ» (إبراهیم/ 27)؛ «و خداوند ظالمان را گمراه می‌کند»، در حالی که مرادش «عدم هدایت» آنان به اقتضای ظلمشان است؛ چنانکه فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (مائده/ 51)؛ «هرآینه خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی‌کند» و فرموده است: «وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا» (یونس/ 13)؛ «و هرآینه نسل‌های پیش از شما را هلاک کردیم هنگامی که ظلم کردند»، در حالی که مرادش «عدم نجات» آنان از هلاکت به سبب ظلمشان است؛ چنانکه فرموده است: «وَإِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ» (أنعام/ 26)؛ «و جز خودشان را هلاک نمی‌کنند و نمی‌دانند» و از باب نمونه فرموده است: «وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَىٰ عَلَى الْهُدَىٰ فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ۝ وَنَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ» (فصّلت/ 17 و 18)؛ «و امّا ثمود را هدایت کردیم، پس کوری را بر هدایت اختیار کردند، پس صاعقه‌ی عذاب خواری آنان را به سبب چیزی که کسب می‌کردند فرا گرفت و کسانی که ایمان آوردند و تقوا پیش گرفتند را نجات دادیم»؛ همچنانکه سایر شرور در جهان، نسبی و ظلّی هستند و لازمه‌ی طبیعی نظام هستی و مقتضای قهری خیرات محسوب می‌شوند و از سوء اختیار مبتلایان به آن‌ها یا ظلم ظالمان به آنان بر می‌خیزند و با این وصف، اگر چه مخلوق خداوند هستند، منافاتی با عدل و لطف او ندارند.


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی